در طرح جدید شماره گذاری
بابل-0111
آمل-0121
قائم شهر-0123
رشت-0131
لاهیجان-01?1
ساری-01?1
گرگان-0171
گنبدکاووس-0172
بندر انزلی-0181
چالوس-0191
تهران-021
اسلامشهر-0228
سمنان-0231
زنجان-02?1
قم-02?1
ساوه-02??
کرج-02?1
شاهرود-0273
قزوین-0281
ورامین-0291
ورامین-0291
اصفهان-0311
شهرضا-0321
نائین-0323
نجف آباد-0331
زرین شهر-033?
کرمان-03?1
بم-03??
سیرجان-03??
جیرت-03?8
یزد-03?1
کاشان-03?1
خوانسار-0371
شهرکرد-0381
رفسنجان-0391
تبریز-0?11
مراغه-0?21
میانه-0?23
اهر-0?2?
سراب-0?31
ارومیه-0??1
مهاباد-0??2
اردبیل-0??1
خوی-0??1
شبستر-0?71
میاندوآب-0?81
مرند-0?91
مشهد-0?11
تربت جام-0?28
تربت حیدریه-0?31
فردوس-0?3?
زاهدان-0??1
زابل-0??2
چابهار-0???
ایرانشهر-0??7
نیشابور-0?1
بیرجند-0??1
قوچان-0?81
بجنورد-0?8?
اهواز-0?11
آبادان-0?31
دزفول-0??1
سربند-0??1
خرم آباد-0??2
الیگودرز-0???
بهبهان-0?71
مسجدسلیمان-0?81
رامهرمز-0?91
شیراز-0711
کازرون-0721
مرودشت-0728
فسا-0731
یاسوج-07?1
دوگنبدان-07?2
آباده-07?1
بندرعباس-07?1
بندرلنگه-07?2
میناب-07??
بندر بوشهر-0771
لار-0781
جهرم-0791
همدان-0811
کرمانشاه-0831
سرپل ذهاب-083?
کنگاور-0837
ایلام-08?1
ملایر-08?1
اراک-08?1
خمین-08??
سنندج-0871
سقز-087?
خطبه ی شماره ی 61
هنگامی که او را از کشته شدن غافلگیرانه/ترور/هشدار دادند ......خداوند سپری محکم برایم قرار داده است.پس آنگاه که روز مرگم فرا رسد..از من جدا می گردد و تسلیم کند.پس تنها در آن لحظه است که تیر به هدف می خورد و زخم التیام نمی پذیرد.
........................................
قسمتی از خطبه ی 174
ای مردم...بخدا قسم ..هرگز شما را به طاعتی بر نمی انگیزم..جز اینکه خودم پیش از شما به آن عمل می کنم.و شما را از عصیانی نهی نمی کنم مگر آنکه خودم قبل از شما از ارتکاب آن باز می ایستم.
................................................................
قسمتی از خطبه ی 127
دوگروه در رابطه ی با من به هلاکت خواهند افتاد..دوست افراطی..که افراط کاریش او را به باطل می برد و دشمنی که آگاهانه از حق من طفره می رود.و کینه جویی اش او را به سوی باطل می راند.بهترین مردم در رابطه ی با من..خط میانه اند.که به آن متعهدند.
.......................................................................
قسمتی از خطبه ی 96
امت ها و ملتهای دیگر شب را در شرایطی به صبح می رسانند که از ستم فرمانروایان خود ترس دارند. و من شب را در حالی به صبح می رسانم که از ستم رعیت خود و آنهایی که تحت فرمانم هستند ترس دارم.
شگفت انگیز تر از ماجرای عقیل..ماجرای آن شخصی است.که در دل شب به خانه ما آمد..آنهم با هدیه ای و ظرفی سربسته که در آن معجونی بود.چه غذایی که آنرا دشمن می داشتم.گویی که بالعاب دهان و استفراغ مار عجین شده بود.
در این لحظه از او پرسیدم که آیا این هدیه است؟!زکاه.. است؟!یا صدقه..؟!که همه ی اینها بر ما خاندان پیامبر حرام است.
پاسخ داد..نه این است و نه آن بلکه هدیه است.
گفتم ..مادرت به عزایت بنشیند..آیا از راه دین خدا وارد شده ای تا به این وسیله مرا بفریبی!!
عقلت کم شده!!جن زده شده ای!!یا دیوانه گشتی؟!!
بخدا قسم اگر همه ی جهان /هفت اقلیم/را با آنچه زیر آسمانهای آنست به من ببخشید تا شاید خدای را عصیان کرده و از دهان مورچه ای پوست جوی را بگیرم هرگز چنین نخواهم کرد..چرا که دنیای شما در نظر من ناچیز تر از برگ جویده شده در دهان ملخی است.
...................................................................